یه مدت بود دپرس بودم ...
خیلی وقت شده بود احساس میکردم احساساتم رو دارم انباشته میکنم یه گوشه قلبم و همون جا انبار میکنم شون
وای چقدر شاکیم از دستم!!
یه روز سرکلاس اختلالات روانی استاد میگفت از تاثیر موسیقی رو خلق ...
نمیدونم چی شد که بحث به اونجا رسید
ولی منه اون روزا من بود با یه گوشی پر آهنگ و هنذفریای که همیشه همراهم بود
خلاصه ش میکنم
استاد میگفت که آهنگ تاثیر میزاره رو همون بخش از مغز که مربوط به تکلم میشه و ازین حرفا ...
که یعنی در نهایتش وقتی تو یه آهنگی که غمگینه
رو گوش میدی
خیلی فرقی نداره با اینکه همش اون حرفا رو خود بزنی
و روی خلقت به همون اندازه اثر میزاره
پس دیگه ازین اهنگا گوش ندین و ...
گذشت
من شدم و یه گوشی که فقط همش اینستاگرامه
ول گردیهای اخر شبی ... توی تاکسی توی جمع دوستا وسط پستای مد و خبرای روز و تازههای روانشناسی!
همین
امروز بیاد قدیم
بیاد یکی از اون همه آهنگایی که حفظ شده بودم بس که موقع پیاده روی توی گوشم زمزمه میشد و من بعضیهاشون رو حرفای بقیه میدونستم موقعی که بجای حرف زدن واسم اهنگ میفرستادن و مث همین الان مرورشون میکردم
باز پرحرفی کردم
وسط این همه دغدغههای کج و کولهی دنیای به ظاهر بزرگانه من!
رفتم سراغ دانلود اهنگ ابی
"از ایـــنجـــایی کـه من هستم تموم شهر مــعلومه. کـــنارم خـــیلیا هــســـتن دلــــم پیش تــو آرومــــه."
که یهو چشم خورد به اهنگ جدید معین زد "هیچ"
و از همون موقع س که من قفلی زدم رو این اهنگ و با اینکه غمگین بود کلی به بهتر شدن حالم کمک کرد
گاهی فراموش کردن و گذشتن کارساز نیست
حس خوبی دارم مث
حس رها شدن روی آب
حس دراز کشیدن روی زمین و آسمون آبی رو دیدن
ساعتها نشستن لب چشمه و چشم دوختن به زلالی آب و موجایی که از دل هم بیرون میان وقتی پاتو تو آب تکون میدی
حالم خوبه :)
چه کودکانه گریستم!
پ ن :
من و تو دافعه داریم تو قطب مثبت و من منفی؟
فیزیکش که نمیشه گفت ضعیفم اصلا سر کلاسای علومش نمیرفته!